سلمان علی(علیه السلام)

سایتی کامل درباره پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) و مهدویت و تاریخ اسلام

شرح سقیفه و سقیفیان

سقیفهٔ بنی ساعده جایگاه و ایوانی سرپوشیده و دارای سقف در مدینه که مربوط به قبیله بنی ساعده بوده است و مردمان در مشاورات‌شان در آن گرد می‌آمده‌اند.

نام سقیفهٔ بنی‌ساعده (به عربیسقیفة بنی ساعدة) در میان مسلمانان معروف و مشهور است، به این دلیل که بلافاصله پس از درگذشت محمدپیامبر اسلام، عده‌ای از اصحاب وی که به انصار شهرت داشتند و اهل مدینه بودند در آن محل برای تعیین خلیفه بعد از پیامبر به دعوت سعد بن عباده رئیس قبیلهٔ خزرج جمع شدند، و بعد از جر و بحث‌های زیاد ، ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردند.

بعد از درگذشت پیامبر گرامی خدا(ص) در تاریخ دوشنبه ۲۸ صفر سال یازدهم هجری تعدادی از انصار در سقیفهٔ بنی‌ساعده جمع شده بودند. زبیر بن عوام، طلحه،علی بن ابی‌طالب و یاران او در خانه دردانه نبوی فاطمه جمع بودند. عده‌ای از مهاجرین از جمله ابوبکر و عمر که از این اجتماع مطلع گشتند، خود را به آن‌جا رسانیدند. در اجتماع سقیفه مهاجرین، در حضور تمام خزرجیان ،سعد بن عباده از صحابه بزرگ پیامبر و رئیس عشیره بنی ساعده و خزرجیان در حالتی مریض در وسط جمعیت بود.

بحث بالا گرفت و ابتدا هر گروه فضیلتی از خویش بیان می‌کرد و خود را از گروه دیگر به امر خلافت محق‌تر می‌دانست. یکی از انصار از فضایل انصار گفت و ابوبکر در سخنرانی خود با قبول فضایل مهاجرین عنوان نمود که اعراب پس از درگذشت پیغمبر تنها فردی از قبیله خود پیامبر اطاعت خواهند نمود و انصار نمی‌توانند جامعه‌ای که محمد به وجود آورده‌اند را حفظ نمایند. بعد از آن‌که این‌کار نتیجه نداد، ابوبکر از هر دو گروه خواست تا از اختلاف دوری کنند و به عمر بن خطاب و ابوعبیده ابن الجراح اشاره کرد و از جمع خواست تا با یکی از آن دو بیعت کنند. در این لحظه عمر گفت که با وجود شخصی چون تو بر ما سزاوار نیست که خلیفهٔ مسلمین شویم.

سپس در این هنگام حباب ابن منذر از انصار و از مجاهدین  غزوه بدر پیشنهاد داد که دو امیر یکی از انصار و دیگری از مهاجرین انتخاب شوند. بعد از آن‌که سر و صدا و هیجان گروه خوابید عمر از ابوبکر خواست که دستش را جلو بیاورد و با او بیعت نمود. به‌دنبال او سایر مهاجرین و انصار نیز با ابوبکر بیعت نمودند. سقیفه هنگامی کاملاً به نفع ابوبکر شد که بنی اسلمیان که شاخه‌ای از خزرجیان بودند در تعدادی زیاد به مدینه آمدند و با ابوبکر بیعت کردند. بنی اسلمیان عشیره‌ای بودند که عشق و وفاداری‌شان به محمد شهرهٔ عام بود و به همین خاطر توسط نبی خدا(ص) به آنها عنوان مهاجرین اطلاق شد. بنی اسلم دشمنی دیرین با انصار داشتند. آنها حتی با اشاره عمر با سعد بن عباده که با ابوبکر بیعت نکرده بود نیز درگیر شدند.

ابن عباس روایت می‌کند که عمر در هنگام شرح واقعه سقیفه، در مورد شتابزده و بدون برنامه بودن بیعت با ابوبکر می‌گوید که «کاری شتاب‌زده (فلته) بود که خدا مردم را از شر آن نگه‌داشت.»

اما سرآخر همهی سقیفیان با ابوبکر پدر همسر رسول الله(ص) بیعت کردند و همان روز ابوبکر به عنوان اولین خلیفه مسلمانان برگزیده شد. حضرت علی پس از شنیدن این خبر فرمود: به خدا سوگند! هرگز فکر نمی کردم و به خاطرم خطور نمی کرد که عرب بعد از پیامبر، امامت و رهبری را از اهل بیت او بگردانند.

پس از آن امام سکوت گزید و صبر پیشه نمود.

اما ...

عمر بن خطاب امان نداد و به گروهی از یارانش به منزل حضرت هجوم برده و ایشان را تهدید کردند که اگر در را باز نکنید در را خواهیم سوزاند و به زور شما را به بیعت با امیرالمؤمنین ابوبکر خواهیم برد. اما هیچ یک از اهالی خانه در را باز نکردند. پس از آن ابوبکر در را آتش زد و در نیم سوخته را با پا باز کرد. در آن هنگام کوثر رسول الله فاطمه(سلام الله علیها) به پشت در رفت و در را نگه داشت اما عمر باز لگد دیگری به در زد وبا این ضربه فاطمه در میان در و دیوار ماند وفرزند چند ماهه اش محسن(ره) در شکم مادر سقط گشت.

آنان به داخل خانه یورش برده و پا هایشان را بر روی دست فاطمه گذاشت و از روی آن رد گشتند. آن ها حضرت علی را با غل و زنجیر به نزد ابوبکر بردند و از او به زور و تهدید شمشیر بیعت گرفتند.

موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین جلالی

واقعه غدیر

واقعه غدیر؛ بنابر باور شیعیان از مهمترین وقایع تاریخ اسلام که در آن، پیامبر اسلام(ص)، هنگام بازگشت از حجة الوداع در مکانی به نام غدیر خم، امام علی(ع) را به عنوان ولیو جانشین خود معرفی کرد و حاضران که بزرگان صحابه نیز در میانشان بودند در آنجا با امام علی(ع) بیعت کردند.

بنابر روایات، پیامبر(ص) در ۲۴ یا ۲۵ ذیقعده سال دهم هجری همراه هزاران نفر برای ادای مناسک حج از مدینه به طرف مکه حرکت کرد (برخی این تعداد را تا ۱۲۰ هزار نفر هم گفته‌اند). این سفر رسول خدا(ص) حجة الوداع، حجة الاسلام و حجة البلاغ نامیده می‌شود. در آن ماه امام علی(ع) برای تبلیغ اسلام در یمنبود و هنگامی که از تصمیم پیامبر(ص) برای سفر حج آگاه شد، همراه عده‌ای به سمت مکه حرکت نمود و پیش از آغاز مناسک، به رسول‌ خدا(ص) پیوست.اعمال حج پایان یافت و پیامبر(ص) همراه مسلمانان مکه را ترک و به طرف مدینه حرکت کرد.

نزول آیه تبلیغ
ایراد خطبه
نزول آیه اکمال
تبریک به امام علی(ع)

مسلمانان حجگزار روز پنج شنبه ۱۸ ذی الحجه به غدیر خم رسیدند و پیش از جدایی اهالی شام، مصر و عراق از جمعیت، جبرئیل آیه تبلیغ را بر پیامبر(ص) نازل کرد و از جانب خداوند، به رسول خدا(ص) امر نمود تا علی(ع) را به عنوان ولی و وصی بعد از خود، به مردم معرفی کند.

پس از نزول این آیه، پیامبر(ص) دستور توقف کاروان را صادر نمود و گفت آنانی که پیشاپیش حرکت می‌کنند، به محل غدیر بازگردند و کسانی که عقب مانده‌اند، به کاروان در غدیر خم، ملحق شوند.

پیامبر(ص)پس از ادای نماز ظهر، خطبه‌ای ایراد کرد که به خطبه غدیر مشهور شد و در ضمن آن فرمود: "حمد و ستایش مخصوص خداوند است و از او یاری می‌خواهیم و به او ایمان داریم و از شر نفسهایمان و زشتیهای کردارمان، به او پناه می‌بریم... خداوند لطیف و خبیر مرا خبر داد که من به زودی (به سوی او) فرا خوانده می‌شوم و (دعوت او را) اجابت خواهم نمود... من پیش از شما در کنار حوض (حوض کوثر) حاضر می‌گردم و شما در کنار آن بر من وارد می‌گردید، پس بنگرید که پس از من چگونه درباره ثقلین رفتار می‌کنید؛ ثقل اکبر کتاب خداست... و ثقل دیگر، عترت من است...."

سپس رسول خدا(ص)، دست علی(ع) را بلند نمود تا مردم او را ببینند و فرمود: "ای مردم، آیا من از خود شما، به ولایت[سرپرستی] شما سزاوار‌تر نیستم؟" مردم پاسخ دادند: "آری،‌ای رسول خدا." حضرت فرمود: "خداوند ولی من است و من ولی مؤمنین‌ام و من به خود شما، به ولایت[سرپرستی] شما سزاوار ترم. پس هر کس که من مولای اویم، علی مولای اوست." رسول خدا(ص) سه بار این جمله را تکرار کرد و فرمود: "خداوندا، دوست بدار و سرپرستی کن هر کسی را که علی را دوست دارد و مرا مولای خود بداند و دشمن بدار هر کسی را که او را دشمن می‌دارد و یاری نما هر کسی را که او را یاری مینماید و به حال خود رها کن هر کس را که او را وا می‌گذارد." سپس خطاب به مردم فرمود: " حاضران این پیام را به غایبان برسانند."

هنوز جمعیت متفرق نشده بودند که دوباره جبرئیل نازل شد و از جانب خداوند، آیه سوم سوره مائده نازل شد که به آیه اکمال مشهور است. در بخشی از آیه آمده است: «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً؛ امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.»

در این هنگام، مردم به امیر مؤمنان(ع) تهنیت گفتند. از جمله کسانی که پیشاپیش سایر صحابه، به امام علی(ع) تهنیت گفتند، ابوبکر و عمر بودند. عمر پیوسته خطاب به امیر مؤمنان(ع) می‌گفت: بر تو گوارا باد‌! ای پسر ابوطالب!، تو مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان گشتی.

پیامبر(ص) نیز دستور داد خیمهای برای علی(ع) برپا کردند و به مسلمانان فرمان داد دسته دسته خدمت آن حضرت برسند و به عنوان امیرمؤمنان به آن بزرگوار سلام دهند و همه مردم حتی همسران رسول خدا(ص) و همسران مسلمانان، دستور پیامبر(ص) را عملی ساختند.

عید غدیر در اسلام

مسلمانان و به خصوص شیعه همواره روز غدیر را یکی از عیدهای بزرگ می‌دانند و این روز در میان ایشان به عید غدیر معروف و مشهور است.

تا جایی که بیعت با مستعلی بن مستنصر (از حاکمان مصر) در روز عید غدیر خم سال ۴۸۷ قمری صورت گرفت. همچنین از اهل سنت رویات شده که هر کس روز هیجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد، خداوند ثواب روزه شش ماه را برای او مینویسد و این روز، همان روز عیدغدیر خم است. شب عید غدیر نیز در میان مسلمانان از شبهای معروف شمرده می‌شود.

رسول خدا(ص) فرمود : "روز غدیرخم برترین عیدهای امت من است و آن روزی است که خداوند بزرگ دستور داد، آن روز برادرم علی ابن ابی طالب را به عنوان پرچمدار امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم توسط او هدایت شوند، و آن روزی است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین برای آنان پسندید."

همچنین امام صادق(ع) میفرماید: "روز غدیرخم عید بزرگ خداست، خدا پیامبری مبعوث نکرده، مگر اینکه این روز را عید گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان، روز عهد و پیمان در زمین، روز پیمان محکم و حضور همگانی است."

موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین جلالی

حضرت علی (ع) در دوران بعثت

سبقتکم الى الاسلام طفلا صغیرا ما بلغت اوان حلمى


(على علیه السلام) 
پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم از دوران جوانى غالبا از اجتماع  آن روز کناره گرفته و بطور انفرادی به تفکر و عبادت مشغول بود و در نظام خلقت و قوانین کلى طبیعت و اسرار وجود مطالعه میکرد،چون به چهل سالگى رسید در کوه حرا که محل عبادت و انزواى او بود پرتوى از شعاع ابدیت ضمیر او را روشن ساخته و از خلقت و اسرار آفرینش دریچه‏اى بر خاطر او گشوده گردید،زبانش به افشاى حقیقت گویا گشت و براى ارشاد و هدایت مردم مأمور شد.محمد صلى الله علیه و آله و سلم از آنچه میدید ندای حقیقت میشنید و هر جا بود جستجوى حقیقت میکرد،در دل خروشى داشت و در عین حال زبان به خاموشى کشیده بود ولى سیماى ملکوتیش گویاى این مطلب بود که: 
در اندرون من خسته دل ندانم چیست‏ 
که من خموشم و او در فغان و در غوغا است 
مگر گاهى راز خود بخدیجه میگفت و از غیر او پنهان داشت خدیجه نیز وى را دلدارى میداد و یارى میکرد.چندى که بدین منوال گذشت روزى در کوه‏حرا آوازى شنید که:
 (اى محمد بخوان) ! 
چه بخوانم؟گفته شد: بسم‌الله الرحمن الرحیم
اقرا باسم ربک الذى خلق،خلق الانسان من علق،اقرا و ربک الاکرم،الذى علم بالقلم،علم الانسان ما لم یعلم... 
بخوان بنام پروردگارت که (کائنات را) آفرید،انسان را از خون بسته خلق کرد.بخوان بنام پروردگارت که اکرم الاکرمین است، خدائى که بوسیله قلم نوشتن آموخت و بانسان آنچه را که نمیدانست یاد داد. 
چون نور الهى از عالم غیب بر ساحت خاطر وى تابیدن گرفت بر خود لرزید و از کوه خارج شد بهر طرف مینگریست جلوه آن نور را مشاهده میکرد،حیرت زده و مضطرب بخانه آمد و در حالیکه لرزه بر اندام مبارکش افتاده بود خدیجه را گفت مرا بپوشان خدیجه فورا او را پوشانید و در آنحال او را خواب ربود چون به خود آمد این آیات بر او نازل شده بود. 
یا ایها المدثر،قم فانذر،و ربک فکبر،و ثیابک فطهر،و الرجز فاهجر،و لا تمنن تستکثر،و لربک فاصبر.
اى که جامه بر خود پیچیده‏اى،برخیز (و در انجام وظائف رسالت بکوش و مردم را) بترسان،و پروردگارت را به بزرگى یاد کن،و جامه خود را پاکیزه دار،و از بدى و پلیدى کناره‏گیر،و در عطاى خود که آنرا زیاد شمارى بر کسى منت مگذار،و براى پروردگارت (در برابر زحمات تبلیغ رسالت) شکیبا باش. 
اما انتشار چنین دعوتى بآسانى ممکن نبود زیرا این دعوت با تمام مبانى اعتقادى قوم عرب و سایر ملل مخالف بوده و تمام مقدسات اجتماعى و دینى و فکرى مردم دنیا مخصوصا نژاد عرب را کوچک می‌نمود لذا از دور و نزدیک هر کسى شنید پرچم مخالفت بر افراشت حتى نزدیکان او نیز در مقام طعن و استهزاء در آمدند.در تمام این مدت که حیرت و جذبه الهى سراپاى وجود مبارک آنحضرت را فرا گرفته و بشکرانه این موهبت عظمى بدرگاه ایزد متعال سپاسگزارى و ستایش مینمود چشمان على علیه السلام او را نظاره میکرد و از همان لحظه اول که از بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم آگاه گردید با اینکه ده ساله بود به اسلام گرویده و مطیع پیغمبر شد و اولین کسى است از مردان که به آنحضرت گرویده است و این مطلب مورد تصدیق تمام مورخین و محدثین اهل سنت میباشد چنانکه محب الدین طبرى در ذخائر العقبى از قول عمر مى‏نویسد که گفت: 
کنت انا و ابو عبیدة و ابوبکر و جماعة اذ ضرب رسول الله (ص) منکب على بن ابیطالب فقال یا على انت اول المؤمنین ایمانا و انت اول المسلمین اسلاما و انت منى بمنزلة هارون من موسى. 
من با ابو عبیدة و ابوبکر و گروهى دیگر بودم که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بشانه على بن ابیطالب زد و فرمود یا على تو از مؤمنین،اولین کسى هستى که ایمان آوردى و تو از مسلمین اولین کسى هستى که اسلام اختیار کردى و مقام و نسبت تو بمن مانند مقام و منزلت هارون است بموسى. 
همچنین نوشته‏اند که بعث النبى صلى الله علیه و آله یوم الاثنین و اسلم على یوم الثلاثا .
یعنى نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم روز دوشنبه بنبوت مبعوث شد و على علیه السلام روز سه شنبه (یکروز بعد) اسلام آورد.و سلیمان بلخى در باب 12 ینابیع المودة از انس بن مالک نقل میکند که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: 
صلت الملائکة على و على على سبع سنین و ذلک انه لم ترفع شهادةان لا اله الا الله الى السماء الا منى و من على.
یعنى هفت سال فرشتگان بر من و على درود فرستادند زیرا که در اینمدت کلمه طیبه شهادت بر یگانگى خدا بر آسمان بر نخاست مگر از من و على. 
خود حضرت امیر علیه السلام ضمن اشعارى که بمعاویه در پاسخ مفاخره او فرستاده است بسبقت خویش در اسلام اشاره نموده و فرماید: 
سبقتکم الى الاسلام طفلا 
صغیرا ما بلغت او ان حلمى 
بر همه شما براى اسلام آوردن سبقت گرفتم در حالیکه طفل کوچکى بوده و بحد بلوغ نرسیده بودم.علاوه بر این در روزى هم که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بفرمان الهى خویشان نزدیک خود را جمع نموده و آنها را رسما بدین اسلام دعوت فرمود احدى جز على علیه السلام که کودک ده ساله بود بدعوت آنحضرت پاسخ مثبت نگفت و رسول گرامى صلى الله علیه و آله و سلم در همان مجلس ایمان على علیه السلام را پذیرفت و او را بعنوان وصى و جانشین خود بحاضرین مجلس معرفى فرمود و جریان امر به شرح زیر بوده است. 
چون آیه شریفه (و انذر عشیرتک الاقربین) نازل گردید رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرزندان عبدالمطلب را در خانه ابوطالب گرد آورد و تعداد آنها در حدود چهل نفر بود (و براى اینکه در مورد صدق دعوى خویش معجزه‏اى بآنها نشان دهد) دستور فرمود براى اطعام آنان یک ران گوسفندى را با ده سیر گندم و سه کیلو شیر فراهم نمودند در صورتیکه بعضى از آنها چند برابر آن خوراک را در یک وعده میخوردند . 
چون غذا آماده شد مدعوین خندیدند و گفتند محمد غذاى یک نفر را هم آماده نساخته است حضرت فرمود کلوا بسم الله (بخورید بنام خداى) پس از آنکه‏از آن غذا خوردند همگى سیر شدند !ابولهب گفت هذا ما سحرکم به الرجل (محمد با این غذا شما را مسحور نمود) ! 
آنگاه حضرت بپا خواست و پس از تمهید مقدمات فرمود: 
اى فرزندان عبد المطلب خداوند مرا بسوى همه مردمان مبعوث فرموده و بویژه بسوى شما فرستاده (و درباره شما بمن) فرموده است که (خویشاوندان نزدیک خود را بترسان) و من شما را بدو کلمه دعوت میکنم که گفتن آنها بر زبان سبک و در ترازوى اعمال سنگین است،بوسیله اقرار بآندو کلمه فرمانرواى عرب و عجم میشوید و همه ملتها فرمانبردار شما شوند و (در قیامت) بوسیله آندو وارد بهشت میشوید و از آتش دوزخ رهائى مى‏یابید (و آنها عبارتند از) شهادت به یگانگى خدا (که معبود سزاوار پرستش جز او نیست) و اینکه من رسول و فرستاده او هستم پس هر کس از شما (پیش از همه) این دعوت مرا اجابت کند و مرا در انجام رسالتم یارى کند و بپا خیزد او برادر و وصى و وزیر و وارث من و جانشین من پس از من خواهد بود. 
از آن خاندان بزرگ هیچکس پاسخ مثبتى نداد مگر على علیه السلام که نابالغ و دهساله بود . 
آرى هنگامیکه نبى اکرم در آنمجلس ایراد خطابه میکرد على علیه السلام که با چشمان حقیقت بین خود برخسار ملکوتى آنحضرت خیره شده و با گوش جان کلام او را استماع میکرد بپا خاست و لب باظهار شهادتین گشود و گفت:اشهد ان لا اله الا الله و انک عبده و رسوله.دعوتت را اجابت میکنم و از جان و دل بیاریت بر میخیزم. 
پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود یا على بنشین و تا سه مرتبه حرف خود را تکرار فرمود ولى در هر سه بار جوابگوى این دعوت کس دیگرى جز على علیه السلام نبود آنگاه پیغمبر بدان جماعت فرمود این در میان شما برادر و وصیى و خلیفه من است و در بعضى مآخذ است که بخود على فرمود:انت اخى و وزیرى و وارثى و خلیفتى من بعدى (تو برادر و وزیر و وارث من و خلیفه من پس از من هستى) فرزندان عبد المطلب از جاى برخاستند و موضوع بعثت و نبوت پیغمبر را مسخره نموده و بخنده برگزار کردند و ابولهب بابوطالب گفت بعد از این تو باید تابع برادرزاده و پسرت باشى.آنروز را که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بحکم آیه و انذر عشیرتک الاقربین خاندان عبد المطلب را به پرستش خداى یگانه دعوت فرمود یوم الانذار گویند. 

از ابتداى طلوع اسلام پیغمبر اکرم هر روز با مخالفتهاى قریش مواجه شده و بعناوین مختلفه در اذیت و آزار او میکوشیدند تا سال 13 بعثت که در مکه بود آنى از طعن و آزار قریش حتى از فشار اقوام نزدیک خود مانند ابو لهب در امان نبوده است در تمام اینمدت على علیه السلام سایه صفت دنبال پیغمبر راه میرفت و او را از گزند و آزار مشرکین و از شکنجه و اذیت بت پرستان مکه دور میداشت و تا همراه آنحضرت بود کسى را جرأت آزار و ایذاء پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم نبود. 
در طول مدت دعوت که در خفا و آشکارا صورت میگرفت على علیه السلام از هیچگونه فداکارى مضایقه نکرد تا اینکه رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز روز بروز در دعوت خود راسختر شده و مردم را علنا بسوى خدا و ترک بت‏پرستى دعوت میکرد و در نتیجه عده‏اى از زن و مرد قریش را هدایت کرده و مسلمان نمود اسلام آوردن چند تن از قریش بر سایرین گران آمد و بیشتر در صدد اذیت و آزار پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در آمدند. 
بزرگترین دشمنان و مخالفین آنحضرت ابوجهل و احنس بن شریق و ابوسفیان و عمرو عاص و عموى خویش ابولهب بوده‏اند و صراحة از ابوطالب خواستار شدند که دست از حمایت پیغمبر برداشته و او را اختیار قریش بگذارد ولى ابوطالب تا زنده بود پیغمبر را حمایت کرده و تسهیلات لازمه را در باره اشاعه عقیده او فراهم مینمود. 
در اثر فشار پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم با عده‏اى از خویشان و یاران خویش سه سال در شعب ابیطالب (دره؛ کوه) مخفى شده و یاراى آنرا نداشته‏اند که خود را ظاهر کرده و آشکارا خدا را عبادت نمایند. 
چون ظهور دین اسلام در مکه با این موانع و مشکلات روبرو شده بود ناچار بایستى اندیشه‏اى کرد و محیط مناسبى براى رشد و نمو نهال تازه اسلام پیدا نمود و همین اندیشیدن و جستجوى راه حل منجر به هجرت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم گردید.

موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین جلالی

تربیت و پرورش حضرت علی در دامان رسول الله(ص)

ابوطالب پدر امام على(ع) در میان قریش بسیار بزرگ و محترم بود، او در تربیت فرزندان خود دقت و تلاش زیادی نموده و از ابتدا آن‌ها را با تقوى و با فضیلت تربیت می‌کرد و از کودکى فنون اسب‌سوارى و رزم و تیراندازى را به رسم عرب به آنها تعلیم می‌داد.

پیغمبر اکرم(ص) در کودکى از داشتن پدر محروم شده بودند، ایشان در ابتدا تحت کفالت جد خود عبدالمطلب قرار گرفته بود و پس از فوت عبدالمطلب فرزندش ابوطالب، برادرزاده خود را در دامن پر عطوفت خود بزرگ نمود. همچنین فاطمه بنت اسد، مادر على(ع) و همسر ابوطالب نیز براى نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مانند مادرى مهربان دلسوزى کامل داشت بطوری که در هنگام فوت فاطمه رسول اکرم صلى الله علیه و آله نیز مانند على علیه السلام بسیار متأثر و متألم بود و شخصا بر جنازه او نماز گزارد و پیراهن خود را بر وى پوشانید. 
چون نبى گرامى در خانه عموى خود ابوطالب بزرگ شد بپاس احترام و بمنظور تشکر و قدردانى از فداکاریهاى عموى خود در صدد بود که بنحوى ازانحاء و بنا به وظیفه حق‌شناسى کمک و مساعدتى به عموى مهربان خود نموده باشد. 
اتفاقا در آنموقع که على علیه السلام وارد ششمین سال زندگانى خود شده بود قحطى عظیمى در مکه پدیدار شد و چون ابوطالب مرد عیالمند بوده و اداره هزینه یک خانواده پر جمعیت در سال قحطى خالى از اشکال نبود لذا پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم؛ على علیه السلام را که دوران شیرخوارگی و کودکى را گذرانیده و در سن شش سالگى بود جهت تکفل معاش از پدرش ابوطالب گرفته و بدین بهانه او را تحت تربیت و قیمومت خود قرار داد و بهمان ترتیب که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در پناه عم خود ابوطالب و زوجه وى فاطمه زندگى میکرد پیغمبر و زوجه‏اش خدیجه(س) نیز براى على علیه السلام بمنزله پدر و مادر مهربانى بودند. 
ابن صباغ در فصول المهمه و مرحوم مجلسى در بحار الانوار مى‏نویسند که سالى در مکه قحطى شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بعم خود عباس بن عبد المطلب که توانگر و مالدار بود فرمود که برادرت ابوطالب عیالمند است و پریشان حال و قوم و خویش براى کمک و مساعدت از همه سزاوارتر است بیا بنزد او برویم و بارى از دوش او برداریم و هر یک از ما یکى از پسران او را براى تأمین معاشش بخانه خود ببریم و امور زندگى را بر ابوطالب سهل و آسان گردانیم،عباس گفت بلى بخدا این فضل کریم و صله رحم است پس ابوطالب را ملاقات کردند و او را از تصمیم خود آگاه ساختند ابوطالب گفت طالب و عقیل را (در روایت دیگر گفت عقیل را) براى من بگذارید و هر چه میخواهید بکنید،عباس جعفر را برد و حمزه طالب را و نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز على علیه السلام را بهمراه خود برد.
نکته‏اى که تذکر آن در اینجا لازم است اینست که على علیه السلام در میان اولاد ابوطالب با سایرین قابل قیاس نبوده است هنگامیکه پیغمبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام را از نزد پدرش بخانه خود برد علاوه بر عنوان قرابت و موضوع‏تکفل،یک جاذبه قوى و شدیدى بین آن دو برقرار بود که گوئى ذره‏اى بود بخورشید پیوست و یا قطره‏اى بود که در دریا محو گردید و به این حسن انتخابى که رسول گرامى بعمل آورده بود میل وافر و کمال اشتیاق را داشت زیرا. 
على را قدر پیغمبر شناسد 
بلى قدر گوهر زرگر شناسد 
البته مربى و معلمى مانند پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم که آیه علمه شدید القوی در شأن او نازل شده و خود در مکتب ربوبى (چنانکه فرماید ادبنى ربى فاحسن تأدیبى) تأدیب و تربیت شده است شاگرد و متعلمى هم چون على لازم دارد. 
على علیه السلام از کودکى سرگرم عواطف محمدى بوده و یک الفت و علاقه بى نظیرى به پیغمبر داشت که رشته محکم آن به هیچوجه قابل گسیختن نبود. 
على علیه السلام سایه‌وار دنبال پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم میرفت و تحت تربیت و تأدیب مستقیم آنحضرت قرار میگرفت و در تمام شئون پیرو عقاید و عادات او بود بطوریکه در اندک مدتى تمام حرکات و سکنات و اخلاق و عادات او را فرا گرفت. 
دوره زندگانى آدمى به چند مرحله تقسیم میشود و انسان در هر مرحله به اقتضاى سن خود اعمالى را انجام میدهد،دوران طفولیت با اشتغال به اعمال و حرکات خاصى ارتباط دارد ولى على علیه السلام بر خلاف عموم اطفال هرگز دنبال بازیهاى کودکانه نرفته و از چنین اعمالى احتراز میجست بلکه از همان کودکى در فکر بود و رفتار و کردارش از ابتداى طفولیت نمایشگر یک تکامل معنوى و نمونه یک عظمت خدائى بود. على علیه السلام تا سن هشت سالگى تحت کفالت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بود و آنگاه به منزل پدرش مراجعت نمود ولى این بازگشت او را از مصاحبت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم مانع نشد و بلکه یک صورت تشریفاتى ظاهرى داشت و اکثر اوقات على علیه السلام در خدمت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم‏سپرى میشد آنحضرت نیز مهربانی‌ها و محبت‏هاى ابوطالب را که در زوایاى قلبش انباشته بود در دل على منعکس میساخت و فضائل اخلاقى و ملکات نفسانى خود را سرمشق تربیت او قرار میداد و بدین ترتیب دوران کودکى و ایام طفولیت على علیه السلام تا سن ده سالگى (بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم) در پناه و حمایت آن حضرت برگزار گردید و همین تعلیم و تربیت مقدماتى موجب شد که على علیه السلام پیش از همه دعوت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم را پذیرفت و تا پایان عمر آماده جانبازى و فداکارى در راه حق و حقیقت گردید.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امیرحسین جلالی